سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که نسبت به خانواده اش بخل ورزد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 95 فروردین 19 , ساعت 4:2 عصر

خدا بخاطر این خلقت به خود تبریک بگوید: فتبارک الله احسن الخالقین
بین دو جنس انسان یعنی زن و مرد، زن زیباتر است

و خداوند زن را با غریزه ی تبرج و خودنمائی خلق کرده است
ولی این خودنمائی در حریم و اندازه ای مشخص توصیه شده است


در قرآن دو آیه در این مورد داریم :

سوره ی احزاب آیه ی 33 می فرماید: وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی «ای زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید؛ مانند خودنمایی دوران جاهلیت نخستین.»

سوره ی نور آیه ی 60 می‏فرماید: غَیْرَ مُتَبَرِجاتٍ بِزینَهٍ «زنان، (در برابر نامحرمان) با زینت‏ها و آرایش‏هایشان‏ خودنمایی ‏نکنند.»

زیبائی به دو صورت ذاتی و اکتسابی است و زیبائی اکتسابی نیز به دو روش پیرایش(کم کردن چیزی برای زیبا نمودن) و آرایش(افزودن چیزی برای زیبا نمودن) حاصل می شود که منظور ما در این نوشته نظر اسلام در مورد کسب زیبائی با آرایش است.

در اسلام احادیث فراوانی است که زنان را به آرایش و زیبا نمودن خود با حفظ حریم و اندازه ای مشخص توصیه می کند که در این توصیه ها ... یعنی در برخی موارد زنان متأهل فقط مجاز به آرایش برای همسران خود هستند.




3-ازدیدگاه اسلام:

آیا زن باید چهره آرایش کرده خود را از
نامحرم بپوشاند؟
 همه مراجع (به جز آیت اللّه مکارم): آرى، باید
از نامحرم بپوشاند.آیت اللّه نورى، استفتاءات، ج‏1، س‏490؛ آیت اللّه فاضل، جامع‏المسائل،
ج‏2، س‏1328؛ آیت اللّه صافى، جامع‏الاحکام، ج‏2، س‏1682؛ آیت اللّه خامنه‏اى، اجوبةالاستفتاءات،
س‏1220؛ آیت اللّه تبریزى، استفتاءات، س‏1590 و 1586؛ آیت اللّه سیستانى، sistani.org، (زینت)، س‏28؛ امام خمینى،
استفتاءات، ج‏2، (احکام حجاب)، س‏32؛ دفتر آیت اللّه بهجت. آیت اللّه مکارم: بنابر
احتیاط واجب، باید از نامحرم بپوشاند.استفتاءات، ج‏1، س‏801 از نظر اسلام زن فقط مى‏تواند
براى شوهر و محارمش زینت کرده و خود را آرایش کند؛ اما در هنگام بیرون رفتن از منزل
و بین نامحرمان این کار جایز نیست و باید خود را کاملاً بپوشاند و بین اقسام و موارد
آرایش فرقى نیست؛ چه براى چشم باشد و چه ابرو و صورت و... (جامع المسائل آیت الله فاضل،
ج 2، ص 404، س 1070 ب) به طور طبیعی آرایش از جمله زینت زنان است و زنان نباید زینت
های خود را جز برای شوهران و محارم آشکار نمایند، به همین لحاظ اکثر بلکه اغلب فقها
مناسب نمی دانند که زن با آرایش های غلیظ از منزل بیرون شوند زیرا با آرایش چهره نوعی
از توجه و نگاه نامحرمان را به خود جلب می کند،‌ بدیهی است که این کار زمینه برخی از
تحریکات اجنبی را برای طمع ورزی نسبت به خود ایجاد می نماید، در حال که حفظ حرمت و
عفت زن اهمیتی زیاد دارد، از این رو تا جایی که ممکن است زنان نباید سبب طمع ورزی دیگران
را فراهم آورد و لذا از آرایش چهره خود در حال که از منزل خارج می شود پرهیز نماید.
شأن و منزلت زن مسلمان نیز تقاضا دارد که خود را از گزند تحریکات، غریزی و جنسی نامحرمان
با پوشش کامل و دوری از آرایش های مفرط نگهدارد. این مهم در صورتی فراهم می گردد که
عوامل و زمینه های تحریکات غریزی مردان اجنبی را با آرایش چهره فراهم ننماید، از این
جهت حفظ شخصیت زن و کرامت انسانی او می طلبد که با وقار لازم از منزل بیرون شود و از
هر چیزی که توجه و رغبت دیگران را به او جلب می کند پرهیز نماید. برای آگاهی بیشتر
ر.ک: مرتضی مطهری، نظام حقوقی زن در اسلام.



پنج شنبه 95 فروردین 19 , ساعت 3:32 عصر

ای که مرا خوانده ‏ای ، راه نشانم بده

گوشه‏ ای از کربلا ، جا و مکانم بده

جا و مکان دِل شود ، در دِلِ باران عشق

دل که شکست جان شود ، بر لبِ جانان عشق

هرکه غَمَت  را خرید ، عشرت عالم فروخت

باخبرانِ غمت ، بی‎خبر از عالَمند

رویِ نیازم کجاست؟ رویِ حسین است و بس

قبل? قلبم کجاست؟ کوی حسین است و بس

سلسل? عشق را ، سلسله جنبان خداست

سلسل? عشق چیست؟ بوی حسین است و بس

رحمت و لطف و کرم ، عشق و صفا در جهان

بخشش و جود و وفا ، خویِ حسین است و بس

روز جزا در امان ، هرکه رَوَد ای عزیز

از برکاتِ دم و ، هوی حسین است و بس

بویِ بهشت خدا ، از حَرَمش می وَزَد

بوی بهشتِ خدا ، بوی بهشت است و بس

کوثر و حوضِ بهشت ، جنت و نهرِ حیات

اندکی از قطر? ، جوی حسین است و بس

روز جزا می رود ، خنده ‏کنان در بهشت

هرکه به دنیا کند ، گریه برای حسین



جمعه 95 فروردین 13 , ساعت 12:8 عصر

آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگو
انقدر دوری تو داده عذابم که نگو
مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو
تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو
فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم؟
به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو
ناگهان دست به دامان خرافات شدم
آنقدر دلخوش آن وقت جوابم که نگو
خنده دارست ولی عشق کجا عقل کجاست
دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو
با تو انگار شب و روز خدا مال منست
بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو
دوست دارم همه ی فاصله ها کم بشود
توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو...

**************************************************************************************

خبرت نیست برایم چمدان آوردند
در شب آمدنم ماه نشان آوردند

از پر پنجره پیداست قراری دارم 
بامدادم، سحرم مرغ نهان آوردند

نه به دریا زده ام دل نه دلم می خواهد
گل، چمن، نیست اگر سرو چمان آوردند

قسم ات می دهم این عشق حقیقت دارد
به دو چشم آبی خون جام جهان آوردند

ای صبا خود خبر از دور بیاور که مرا
نفس یاد ترا مشت فشان آوردند.

******************************************************************************************

عین آن رازی که میدانی است او
یا همانی که نمیدانی است او

نامه ای ناخوانده با خطی کهن
قصه ای تازه که میخوانی است او

درد دارد کو که پیدایش کنی
همدم هر درد پنهانی است او
 

از بدایت تا نهایت عاشق است
عشق اول عشق پایانی است او


سه شنبه 95 فروردین 10 , ساعت 2:1 عصر

بسم الله النور

دورکعت نماز برای همه اونهایی که به من بد کردند

درحرم سیدالشهدا

خوندم

امیدوارم خداهم ازهمه ماراضی باشه


وازهمه اونایی که به من بد کردن بگذره


واگرقابل هدایت نیستن


ازسر راهم برداره

امسال رو درجوارحرم امیرالمومنین (ع)آغازکردم
لحظه سال تحویل

وازخدامیخوام دستامو بگیره به حرمت امام غریب
تاآخرعمرم


جمعه 94 اسفند 7 , ساعت 11:36 عصر

اینجـــا؛ سَرزَمین ×واژه هــای وارونــه× است:


جــایی که بر سر [گنج] [جَنگ] میشَـود!


[دَرمان] [نامَرد]میشود [قهقهه]تبدیل به [هِق هِق]میشود 


اما [دُزد] هَمـان [دُزد] است،


[دَرد] همان [دَرد] است،


[گُــرگ] همـــان [گُــرگ]است !!


ســـرزمینی که [مَن] [نَم] زَده اَست،


[یار] [رَای] عَوض کَرده اَست،


[راه] گویی [هار] شده،


[روز] به [زور] میگذرد،

 

[آشنا] را جز در [انشا] نمی بینی


و چه [سرد] است این [درس]،

 

"زندگی اینجاست که [مرگ] برایم [گرم] میشود..."

 


جمعه 94 اسفند 7 , ساعت 11:15 عصر

ای زاده هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای شناگر قابل، تو آب نمی دیدی
بازیچه شب گردان،مهتاب نمی دیدی
ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از،ازل نجابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

اینک تو و این مرداب،اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر اینست،رفتیم دگر در خواب
ای کرم بدن شب تاب
به به ، چه قشنگی تو در این نقش ذلالت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

رفتیم و از این رفتن، بسیار تورا بخشید
آزادی و قلب تو، بر رفتن ما خندید
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسید
گو ، شکر خدا گفتم و راضی ز ثوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای عاشق پوشالی ، اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای عاشق پوشالی، گفتم که گلی، افسوس!
پا تا به سرت خاره،ای بی خبر و مدهوش
این مستی پیروزی، چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنه آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

در آیینه ات بنگر، حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور، این دست تو نیست، اینی!
این است ترازوی عدالت

تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیشکش و قصه ما هم به سلامت
ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از، ازل نجابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

پایان سخن بشنو،این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قراری
گر حوصله این بود و چنین پا به فراری
این گونه اگر، گربه صفت بودی و حاضر به جوابی
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت


چهارشنبه 94 اسفند 5 , ساعت 5:39 عصر

پُر ِ رمز و راز، تو راز و نیاز

دیدم اشک می ریزی، توُ وقت نماز

توُ حال قنوت، شکستی سکوت

خدا رو قسم دادی انگاری باز

دعا کردی از دار دنیا بری

 دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

بمیرم برات،برا غصه هات

که عجل وفاتی نشسته رو لبات

تو موقع کار، میشی بی قرار

نمی تونی وایسی چرا روی پات

می لرزه چرا دست وپات مادرم

شده کاسی ی خون چشات مادرم

تو کار ِت گذشته دیگه از دعا

می خونم آخه از نگات مادرم

تو داری می ریزی تو سینه ات غمو

غمت می سوزونه همه عالمو

یه لحظه چشام زخم بازوتو دید

بین مادرم حال و احوالمو

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

دلت آسمون،غمت بی امون

همه جونت ای وای شده غرق خون

خمیده قدت،کی این طور زدت

که دور از چش ِ ما می گیری زبون

 می بینم چشاتو که بارونیه

چرا پهلو و گوش تو خونیه

فشار و لگد بین دیوار و در

نشونهَ ش همین ضعف و بی جونیه

بذار بغض روی لبت وا بشه

مگه داغ محسن فراموش میشه

چی به روزت اومد پشت در

رو موهات که خاکستر آتیشه

دعا کردی از دار دنیا بری

دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

 می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو


چهارشنبه 94 بهمن 28 , ساعت 8:14 عصر

سکوت کرده ام ولی ازرضایت نیست.
تمام گفته هایم ،
ناگفته هایم،همه رادرسکوت خودخلاصه میکنم
که اگرگوش شنوایی باشدصدای سکوتم راخواهدشنید.
دلم شکست،
سکوت کردم،
غمگین شدم،سکوت کردم
،من باسکوت خودزندگی خواهم کرد،
من به سکوت خودعادت کرده ام
میدانم سکوت من صدایی داردبالاترازهمه ی فریادهاا
.پیروزی هایم ،شکست هایم،بغض هایم،دلتنگی ام راهمه راسکوت کرده ام.
میترسم میترسم ازروزی که سکوتم بشکند،
آن روزخداجای من بجای سکوتم فریادخواهدزد،
گوش دنیاکرخواهدشدازصدای خدا
،ان روزاندازه تمام سکوت هایم نعره خواهم زد،
سکوت من پراست ازفریادهای خفه شده،
همه رادرخودریخته ام،
وای ازروزی که وجودم توان تحمل سکوتم رانداشته باشد
،بدان اگرسکوت کرده ام حرفهایم رابه خدایم میزنم،
اگرسکوت کرده ام راضی نیستم،
سکوتم ازرضایت نیست که من رضایتم رافریادخواهم زدنه سکوت.....
روزی که سکوتم راپیش خدابشنکم روزی است که دنیامیشود دارمکافات...
.«هرکی پستموخوند یه صلوات بفرسته .اگه خوشتون اومدلایک فراموش نشه
دلنوشتس.یاعلی»


دوشنبه 94 بهمن 19 , ساعت 7:5 عصر

گفتم از کوه بگویم، قدمم می‌لرزد

از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد

 

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است

رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده است

 

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

 

من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد

جبرئیلم، همه بال و پرم می‌سوزد

 

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو

 

چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

 

چه بگویم که خداوند روایتگر توست

تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست

 

روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد

لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد

 

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه، صدیقه صغری باشی

 

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

 

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره «اعطینا» شد

 

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

 

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای توزیرعبایم چقدرخالی بود



دوشنبه 94 بهمن 19 , ساعت 3:52 عصر

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است

چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوه شحنه به شاه کردن است

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزه آب زندگی توشه راه کردن است

خود برسان به علی، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است


یاحسین مدد


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ