سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس از حلال خورد، دلش صاف و نازک و چشمانش اشک آلود شود و برای دعایش حجابی نباشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 94 بهمن 19 , ساعت 7:5 عصر

گفتم از کوه بگویم، قدمم می‌لرزد

از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد

 

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است

رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده است

 

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

 

من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد

جبرئیلم، همه بال و پرم می‌سوزد

 

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو

 

چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

 

چه بگویم که خداوند روایتگر توست

تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست

 

روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد

لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد

 

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه، صدیقه صغری باشی

 

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

 

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره «اعطینا» شد

 

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

 

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای توزیرعبایم چقدرخالی بود




لیست کل یادداشت های این وبلاگ