سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] هیچ کارى با تقوى اندک نیست و چگونه اندک بود آنچه پذیرفتنى است . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 94 اسفند 5 , ساعت 5:39 عصر

پُر ِ رمز و راز، تو راز و نیاز

دیدم اشک می ریزی، توُ وقت نماز

توُ حال قنوت، شکستی سکوت

خدا رو قسم دادی انگاری باز

دعا کردی از دار دنیا بری

 دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

بمیرم برات،برا غصه هات

که عجل وفاتی نشسته رو لبات

تو موقع کار، میشی بی قرار

نمی تونی وایسی چرا روی پات

می لرزه چرا دست وپات مادرم

شده کاسی ی خون چشات مادرم

تو کار ِت گذشته دیگه از دعا

می خونم آخه از نگات مادرم

تو داری می ریزی تو سینه ات غمو

غمت می سوزونه همه عالمو

یه لحظه چشام زخم بازوتو دید

بین مادرم حال و احوالمو

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

دلت آسمون،غمت بی امون

همه جونت ای وای شده غرق خون

خمیده قدت،کی این طور زدت

که دور از چش ِ ما می گیری زبون

 می بینم چشاتو که بارونیه

چرا پهلو و گوش تو خونیه

فشار و لگد بین دیوار و در

نشونهَ ش همین ضعف و بی جونیه

بذار بغض روی لبت وا بشه

مگه داغ محسن فراموش میشه

چی به روزت اومد پشت در

رو موهات که خاکستر آتیشه

دعا کردی از دار دنیا بری

دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

 می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو



لیست کل یادداشت های این وبلاگ