سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بنده راست نباشد ، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خداست بیش از اعتماد وى بدانچه در دست خود اوست بود . [نهج البلاغه]
 
جمعه 95 فروردین 13 , ساعت 12:8 عصر

آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگو
انقدر دوری تو داده عذابم که نگو
مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو
تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو
فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم؟
به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو
ناگهان دست به دامان خرافات شدم
آنقدر دلخوش آن وقت جوابم که نگو
خنده دارست ولی عشق کجا عقل کجاست
دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو
با تو انگار شب و روز خدا مال منست
بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو
دوست دارم همه ی فاصله ها کم بشود
توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو...

**************************************************************************************

خبرت نیست برایم چمدان آوردند
در شب آمدنم ماه نشان آوردند

از پر پنجره پیداست قراری دارم 
بامدادم، سحرم مرغ نهان آوردند

نه به دریا زده ام دل نه دلم می خواهد
گل، چمن، نیست اگر سرو چمان آوردند

قسم ات می دهم این عشق حقیقت دارد
به دو چشم آبی خون جام جهان آوردند

ای صبا خود خبر از دور بیاور که مرا
نفس یاد ترا مشت فشان آوردند.

******************************************************************************************

عین آن رازی که میدانی است او
یا همانی که نمیدانی است او

نامه ای ناخوانده با خطی کهن
قصه ای تازه که میخوانی است او

درد دارد کو که پیدایش کنی
همدم هر درد پنهانی است او
 

از بدایت تا نهایت عاشق است
عشق اول عشق پایانی است او



لیست کل یادداشت های این وبلاگ