سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بنده مؤمنِ درویشِ آزرمگین و عیالوارخود را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 9:56 عصر

 

 منتظر  هیچ دستی    در  هیچ  جایی  از  این  دنیا  نباش ...

اشک  هایت را با  دستان  خودت  پاک کن


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 9:55 عصر


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 9:47 عصر

 شاید

بزرگترین اشتباهمان

فریادهای خاموش

پشت این سکوت ساکت و سرد است

شاید

اگر لب می گشودیم

خیلی پیشترها به آن حقیقت مجهول دست می یافتیم

کاش بگوئیم

پیش از آنکه آخرین نفسها برآید

پیش از آنکه این نگاه از جاده های امید چشم پوشد

پیش از آنکه آخرین ردپا را باران بشوید

پیش از آنکه آه حسرت

بهار رویاهایمان را

خزان کند

کاش بگوئیم

اگر حرفی باقیست

اگر نایی، نه برای فریاد

برای اندک پچ پچی مانده باشد

کاش بگوئیم...

مگر نه اینکه هیچوقت دیر نیست!

 


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 9:33 عصر

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 9:15 عصر

من...
تو ...
خدا
ودیگر هیچ
به همین سادگی
به همین یکرنگی
فقط من ،تو،خدا
ودیگر هیچ
حتی برای لحظه ای
خدامن ببین
ببین وقضاوت کن دراین وادی...
دراین وادی هزار رنگ.
این بنده ازتو چه میخواهد؟
به شرافت خوبانت زیاده خواهی نیست.
نیست بیش ازآن چه انتظار دارم.
ترحمی،نگاهی وعطایی فرما.
عطافرما اندکی ازنگاهت را...
همان نگاهی که محول الاحوال است
همان که مقلب القلوب است
دراین لحظه ودقایق می نویسم
دراین حال که میبینی..
و...
بگذریم.
نگذاردورشوم ازدرگاهت...
ازدرگاه لطفت..
همان الطافی که تا این سن به من عطافرمودی..
نگذاربادر بسته روبرو شوم..

به شرافت وآبروی ثارالله قسمت میدهم

آیامرا به لطف میپذیری وکرم می کنی؟
امیدم باوساطت خون خودت حسین(ع)ناامیدنکن
ودیگرهیچ
توخودبخوان حدیث مفصل ازاین مجمل
...
خدامیرسد درآخرین لحظات..
اما..
من..
هم اکنون نیازمند یاریت هستم..


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 8:48 عصر

یک دل پریشان و یک شیشه بخار آلود...

پاییز...
پنجره ی بخار کرده اتاق؛ نقاشی لبخند یک صورتک روی آینه...

درشب های پاییزی تنهایی خود را با یک لیوان قهوه می نوشم و راه خود را در کوچه های خیس و آب گرفته با چراغی کوچک می پیمایم
تا به خلوت ترین نقطه ی شب و به نزدیک ترین نقاط پاییز برسم و در پریشانی بی امان خود غرق شوم.
برگ ها زیر قدم هایم را نرم می کنند و پاهایم را نوازش می کنند.
پاهای برهنه و خیسم که در سرمای پاییزی یخ می زند و موهای آشفته ام که به
باد می سپارم تا کمی آزادانه این طرف و آن طرف بروند و شاخه ای پس از چند دقیقه،
با خار های تیز و برنده اش پیراهنم را می خراشد و آن را می دَرَد.
ماه چند شبی است که با آسمان وداع کرده است و ستارگانی که در پی او هر یک آغوش آسمان شب را به فراموشی می سپارند.
نفت چراغم تمام می شود.
شعله ی آتش دود می شود و چراغ خاموش...
همه جا تاریک است/
این جا زیبا نیست/
آسمان شب این دشت، پر از تنهایی است/
منم و خلوتِ غمگینِ پُر از حسرت و آه/
باز هم فکر و خیال.../
باز هم فکر و خیال

دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 8:15 عصر

مرور آخرین تاکتیک های دفاعی/ بسیجیان به فرمان رهبر معظم انقلاب مبنی بر افزایش آمادگی نظامی لبیک گفتند


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 1:32 عصر


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 1:22 عصر


دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 1:18 عصر


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ