دوشنبه 94 آذر 2 , ساعت 8:48 عصر
یک دل پریشان و یک شیشه بخار آلود...
پاییز...
پنجره ی بخار کرده اتاق؛ نقاشی لبخند یک صورتک روی آینه...
درشب های پاییزی تنهایی خود را با یک لیوان قهوه می نوشم و راه خود را در کوچه های خیس و آب گرفته با چراغی کوچک می پیمایم
تا به خلوت ترین نقطه ی شب و به نزدیک ترین نقاط پاییز برسم و در پریشانی بی امان خود غرق شوم.
برگ ها زیر قدم هایم را نرم می کنند و پاهایم را نوازش می کنند.
پاهای برهنه و خیسم که در سرمای پاییزی یخ می زند و موهای آشفته ام که به
باد می سپارم تا کمی آزادانه این طرف و آن طرف بروند و شاخه ای پس از چند دقیقه،
با خار های تیز و برنده اش پیراهنم را می خراشد و آن را می دَرَد.
ماه چند شبی است که با آسمان وداع کرده است و ستارگانی که در پی او هر یک آغوش آسمان شب را به فراموشی می سپارند.
نفت چراغم تمام می شود.
شعله ی آتش دود می شود و چراغ خاموش...
همه جا تاریک است/
همه جا تاریک است/
این جا زیبا نیست/
آسمان شب این دشت، پر از تنهایی است/
منم و خلوتِ غمگینِ پُر از حسرت و آه/
باز هم فکر و خیال.../
باز هم فکر و خیال
نوشته شده توسط *مصباح الهــــــــــــدی* | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عشق جاویدان تو
میلاد نورمبارک
خودت رو ازخودت دارم
دراحوالات آخرالزمان
نشانه آخرالزمان
چرخه زندگی
ده ویژگی افراد بی حیا
به کجا میریم؟؟؟؟؟
دیدگاه آیت الله بهجت درخصوص آرایش زنان دربیرون ازخانه
فلسفه آرایش کردن چیست؟
ای کــــــــــــــــــه مراخوانده ایــــــــــــــــــــ
آنقدربی تو...
عید وحرم یار عجب دعوتی...
سرزمین واژه های واژگون
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
[همه عناوین(1145)][عناوین آرشیوشده]
میلاد نورمبارک
خودت رو ازخودت دارم
دراحوالات آخرالزمان
نشانه آخرالزمان
چرخه زندگی
ده ویژگی افراد بی حیا
به کجا میریم؟؟؟؟؟
دیدگاه آیت الله بهجت درخصوص آرایش زنان دربیرون ازخانه
فلسفه آرایش کردن چیست؟
ای کــــــــــــــــــه مراخوانده ایــــــــــــــــــــ
آنقدربی تو...
عید وحرم یار عجب دعوتی...
سرزمین واژه های واژگون
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
[همه عناوین(1145)][عناوین آرشیوشده]