سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سنگ را بدانجا که از آن آمده باز باید گرداند ، که شر را جز با شر نتوان راند . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 95 فروردین 19 , ساعت 3:32 عصر

ای که مرا خوانده ‏ای ، راه نشانم بده

گوشه‏ ای از کربلا ، جا و مکانم بده

جا و مکان دِل شود ، در دِلِ باران عشق

دل که شکست جان شود ، بر لبِ جانان عشق

هرکه غَمَت  را خرید ، عشرت عالم فروخت

باخبرانِ غمت ، بی‎خبر از عالَمند

رویِ نیازم کجاست؟ رویِ حسین است و بس

قبل? قلبم کجاست؟ کوی حسین است و بس

سلسل? عشق را ، سلسله جنبان خداست

سلسل? عشق چیست؟ بوی حسین است و بس

رحمت و لطف و کرم ، عشق و صفا در جهان

بخشش و جود و وفا ، خویِ حسین است و بس

روز جزا در امان ، هرکه رَوَد ای عزیز

از برکاتِ دم و ، هوی حسین است و بس

بویِ بهشت خدا ، از حَرَمش می وَزَد

بوی بهشتِ خدا ، بوی بهشت است و بس

کوثر و حوضِ بهشت ، جنت و نهرِ حیات

اندکی از قطر? ، جوی حسین است و بس

روز جزا می رود ، خنده ‏کنان در بهشت

هرکه به دنیا کند ، گریه برای حسین



جمعه 95 فروردین 13 , ساعت 12:8 عصر

آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگو
انقدر دوری تو داده عذابم که نگو
مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو
تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو
فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم؟
به خدا کوره ی سوزان و مذابم که نگو
ناگهان دست به دامان خرافات شدم
آنقدر دلخوش آن وقت جوابم که نگو
خنده دارست ولی عشق کجا عقل کجاست
دل پشیمان شده ی درس و کتابم که نگو
با تو انگار شب و روز خدا مال منست
بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو
دوست دارم همه ی فاصله ها کم بشود
توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو...

**************************************************************************************

خبرت نیست برایم چمدان آوردند
در شب آمدنم ماه نشان آوردند

از پر پنجره پیداست قراری دارم 
بامدادم، سحرم مرغ نهان آوردند

نه به دریا زده ام دل نه دلم می خواهد
گل، چمن، نیست اگر سرو چمان آوردند

قسم ات می دهم این عشق حقیقت دارد
به دو چشم آبی خون جام جهان آوردند

ای صبا خود خبر از دور بیاور که مرا
نفس یاد ترا مشت فشان آوردند.

******************************************************************************************

عین آن رازی که میدانی است او
یا همانی که نمیدانی است او

نامه ای ناخوانده با خطی کهن
قصه ای تازه که میخوانی است او

درد دارد کو که پیدایش کنی
همدم هر درد پنهانی است او
 

از بدایت تا نهایت عاشق است
عشق اول عشق پایانی است او


سه شنبه 95 فروردین 10 , ساعت 2:1 عصر

بسم الله النور

دورکعت نماز برای همه اونهایی که به من بد کردند

درحرم سیدالشهدا

خوندم

امیدوارم خداهم ازهمه ماراضی باشه


وازهمه اونایی که به من بد کردن بگذره


واگرقابل هدایت نیستن


ازسر راهم برداره

امسال رو درجوارحرم امیرالمومنین (ع)آغازکردم
لحظه سال تحویل

وازخدامیخوام دستامو بگیره به حرمت امام غریب
تاآخرعمرم


جمعه 94 اسفند 7 , ساعت 11:36 عصر

اینجـــا؛ سَرزَمین ×واژه هــای وارونــه× است:


جــایی که بر سر [گنج] [جَنگ] میشَـود!


[دَرمان] [نامَرد]میشود [قهقهه]تبدیل به [هِق هِق]میشود 


اما [دُزد] هَمـان [دُزد] است،


[دَرد] همان [دَرد] است،


[گُــرگ] همـــان [گُــرگ]است !!


ســـرزمینی که [مَن] [نَم] زَده اَست،


[یار] [رَای] عَوض کَرده اَست،


[راه] گویی [هار] شده،


[روز] به [زور] میگذرد،

 

[آشنا] را جز در [انشا] نمی بینی


و چه [سرد] است این [درس]،

 

"زندگی اینجاست که [مرگ] برایم [گرم] میشود..."

 


جمعه 94 اسفند 7 , ساعت 11:15 عصر

ای زاده هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای شناگر قابل، تو آب نمی دیدی
بازیچه شب گردان،مهتاب نمی دیدی
ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از،ازل نجابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

اینک تو و این مرداب،اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر اینست،رفتیم دگر در خواب
ای کرم بدن شب تاب
به به ، چه قشنگی تو در این نقش ذلالت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

رفتیم و از این رفتن، بسیار تورا بخشید
آزادی و قلب تو، بر رفتن ما خندید
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسید
گو ، شکر خدا گفتم و راضی ز ثوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای عاشق پوشالی ، اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

ای عاشق پوشالی، گفتم که گلی، افسوس!
پا تا به سرت خاره،ای بی خبر و مدهوش
این مستی پیروزی، چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنه آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

در آیینه ات بنگر، حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور، این دست تو نیست، اینی!
این است ترازوی عدالت

تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیشکش و قصه ما هم به سلامت
ای زاده هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از، ازل نجابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت

پایان سخن بشنو،این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قراری
گر حوصله این بود و چنین پا به فراری
این گونه اگر، گربه صفت بودی و حاضر به جوابی
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت


چهارشنبه 94 اسفند 5 , ساعت 5:39 عصر

پُر ِ رمز و راز، تو راز و نیاز

دیدم اشک می ریزی، توُ وقت نماز

توُ حال قنوت، شکستی سکوت

خدا رو قسم دادی انگاری باز

دعا کردی از دار دنیا بری

 دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

بمیرم برات،برا غصه هات

که عجل وفاتی نشسته رو لبات

تو موقع کار، میشی بی قرار

نمی تونی وایسی چرا روی پات

می لرزه چرا دست وپات مادرم

شده کاسی ی خون چشات مادرم

تو کار ِت گذشته دیگه از دعا

می خونم آخه از نگات مادرم

تو داری می ریزی تو سینه ات غمو

غمت می سوزونه همه عالمو

یه لحظه چشام زخم بازوتو دید

بین مادرم حال و احوالمو

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو

دلت آسمون،غمت بی امون

همه جونت ای وای شده غرق خون

خمیده قدت،کی این طور زدت

که دور از چش ِ ما می گیری زبون

 می بینم چشاتو که بارونیه

چرا پهلو و گوش تو خونیه

فشار و لگد بین دیوار و در

نشونهَ ش همین ضعف و بی جونیه

بذار بغض روی لبت وا بشه

مگه داغ محسن فراموش میشه

چی به روزت اومد پشت در

رو موهات که خاکستر آتیشه

دعا کردی از دار دنیا بری

دعا کردی از شهر غم ها بری

منو هر جا میری ببر با خودت

 می خوام از تو مادر که تنها نری

یتیمم نکن سخته بی مادری

داری میری در،عین ناباوری

همه دلخوشی هامو با رفتنت

بری مادر از خونه مون می بری

مرو مادرم جان حیدر نرو

مرو مادرم جان زینب مرو


چهارشنبه 94 بهمن 28 , ساعت 8:14 عصر

سکوت کرده ام ولی ازرضایت نیست.
تمام گفته هایم ،
ناگفته هایم،همه رادرسکوت خودخلاصه میکنم
که اگرگوش شنوایی باشدصدای سکوتم راخواهدشنید.
دلم شکست،
سکوت کردم،
غمگین شدم،سکوت کردم
،من باسکوت خودزندگی خواهم کرد،
من به سکوت خودعادت کرده ام
میدانم سکوت من صدایی داردبالاترازهمه ی فریادهاا
.پیروزی هایم ،شکست هایم،بغض هایم،دلتنگی ام راهمه راسکوت کرده ام.
میترسم میترسم ازروزی که سکوتم بشکند،
آن روزخداجای من بجای سکوتم فریادخواهدزد،
گوش دنیاکرخواهدشدازصدای خدا
،ان روزاندازه تمام سکوت هایم نعره خواهم زد،
سکوت من پراست ازفریادهای خفه شده،
همه رادرخودریخته ام،
وای ازروزی که وجودم توان تحمل سکوتم رانداشته باشد
،بدان اگرسکوت کرده ام حرفهایم رابه خدایم میزنم،
اگرسکوت کرده ام راضی نیستم،
سکوتم ازرضایت نیست که من رضایتم رافریادخواهم زدنه سکوت.....
روزی که سکوتم راپیش خدابشنکم روزی است که دنیامیشود دارمکافات...
.«هرکی پستموخوند یه صلوات بفرسته .اگه خوشتون اومدلایک فراموش نشه
دلنوشتس.یاعلی»


دوشنبه 94 بهمن 19 , ساعت 7:5 عصر

گفتم از کوه بگویم، قدمم می‌لرزد

از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد

 

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است

رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده است

 

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

کار ما نیست شناسایی نامت زینب

 

من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد

جبرئیلم، همه بال و پرم می‌سوزد

 

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو

 

چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

 

چه بگویم که خداوند روایتگر توست

تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست

 

روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد

لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد

 

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه، صدیقه صغری باشی

 

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

 

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره «اعطینا» شد

 

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

 

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود

جای توزیرعبایم چقدرخالی بود



دوشنبه 94 بهمن 19 , ساعت 3:52 عصر

تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است

چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوه شحنه به شاه کردن است

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزه آب زندگی توشه راه کردن است

خود برسان به علی، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است


یاحسین مدد


جمعه 94 بهمن 16 , ساعت 3:35 عصر

هوالصبور

یادداشتی می نویسم  برای ماندن

برای یادگاری شدن

عمرمامیگذرد

درکشاکش سختی ها وخوشی ها

اما...

آنچه می ماند

یادگاری است

چه شیرین وچه تلخ

سالها مانند ماه

وماه ها مانند روز

وروزها مانند ساعت

وساعتها مانند دقایق

و
.
.
.


دقایق مانند ثانیه ها

میگذرد

میگذرد ومارا

ازهمه آنچه گذشت دور میکند

همه آنچه که

روزی برای ماشیرین

ویاتلخ بود

سخت است فراموش کردن آن خاطرات

اما...

بگذریم
چون به ناچار درحال گذریم

فقط یک خوبی ویک بدی می ماند

اندکی فکر وتامل کنیم....

که چه میکنیم

که چه میگوییم

که چه میخوریم



والسلام

خدایا آنی رابه ما ده که آن به

گل تقدیم شماع*س (مورخ)94/11/16

 


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ